سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۴ ساعت 12:49 توسط بهزاد
|
همین روزها صدای رفتنم میآید
شاید جاده ای مرا همراه نباشد
اما آنچنان دور میشوم كه تو به دنبالم
جاده هارا قدم بزنی
با خاطراتت میان تنهایی ات....
.
.
.
می شنوی ؟
این قلب می تپد، با درد می تپد
این همان صدای قلب ساده ایست كه لحظه ای نایستاداز اهدای
مهربانی و عشق...
اما هیچ كس...
تو قلب داری؟
دیگر نخواهی شنید ..دیگرهیچكس از این قلب بهره ای نخواهدجست...
..دلم برای راه رفتنت تنگ شده است
" خوب بمان "
از آن خوب هایی که من عاشقش بودم .... !!
سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۴ ساعت 12:48 توسط بهزاد
|
بغضهایم را
به ابرها می دهم
و قلبم را
از نام تو پر می کنم
باران که ببارد
آواز قلبم شنیدنی است...
سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۴ ساعت 12:45 توسط بهزاد
|
گاه یك سنجاقك
به تو دل می بندد
و تو هر روز سحر
می نشینی لب حوض
تا بیاید از راه
...از خم پیچك نیلوفرها
روی موهای سرت بنشیند
یا كه از قطره آب كف دستت بخورد
گاه یك سنجاقك
همه معنی یك زندگی است
سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۴ ساعت 12:43 توسط بهزاد
|
وقتى تو می آیى
به سرزمینی خوشبخت بدل می شوم
به سرزمینی پر از آواز پرنده
وقتى تو می روى
سر در گریبانم
مثل مردمی که
کسى را از دست داده اند ..
سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۴ ساعت 12:43 توسط بهزاد
|
سادگی را هرجا یافتی
همانجا بمان
پشیمان نمی شوی
رنگش سبز است
سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۴ ساعت 12:42 توسط بهزاد
|
می روی سفر ! برو، ولی
زود برنگرد
مثل آن پرنده باش
آن پرنده ای كه رو به نور كرد
می روی، ولی به ما بگو
راه این سفر چه جوری است؟
از دم حیاط خانه ات
تا حیاط خلوت خدا
چند سال نوری است؟
راستی چرا مسیر این سفر
روی نقشه نیست؟
شاید اسم این سفر که می روی
زندگی ست!... عرفان نظر آهاری
سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۴ ساعت 12:39 توسط بهزاد
|
ﺳﺤﺮﮔﻪ ﺑﺮﮒ ﮔﻞ ﺗﺮ ﺷﺪ ﺯ ﺷﺒﻨﻢ**** ﻧﺴﯿﻢ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺯﻟﻔﺶ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﺮ ﻫﻢ
سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۴ ساعت 12:39 توسط بهزاد
|
دلم را به دلت گره میزنم...
یکی زیر....
یکی رو.....
مادر بزرگم می گفت:
قالی دستبافت مرگ ندارد.....!!!
سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۴ ساعت 10:53 توسط بهزاد
|
صنعت داروسازی را خلع سلاح کرده ای...
لورازپام...
دیازپام...
کلونازپام...
هیچ کدام خاصیت یک "شب بخیر" ساده "تو" را ندارند..
سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۴ ساعت 10:53 توسط بهزاد
|
شیطان را پرسیدند
کدام طایفه را بیشتر دوست میداری
گفت:دلالان را
گفتند:چرا
گفت:از بهر آنکه من به سخن دورغ از ایشان خرسند بودم ،
ایشان قسم دروغ نیز بدان افزودند
عبید زاکانی.....